و خدایی که در این نزدیکی ست
عزیزانم سلام.
اینک که این نامه را می‌خوانید نمی‌دانم چند ساله هستید. یعنی هنوز تصمیم نگرفته‌ام در چه سنی این نامه و شاید نامه‌ها را در اختیارتان بگذارم!
مادرتان بعد از فارغ التحصیلی از مدرسه با داشتن تجربیات و دیده‌ها و شنیده.های ۱۲ ساله خود در کنار  مشاهده تغییرات نظام آموزشی چه از طرف مربیان و چه از طرف اولیا تصمیم بر آن گرفت که شما را برای تحصیل به مدرسه نفرستد. و شما نور چشمان را، خود، در هر مکان دلخواهی آموزش دهد! همانند همه آنهایی که در تاریخ می‌خوانیم :"تحصیلات ابتدایی را نزد پدر (و مادر) خود آموخت!" با این تفاوت که من قصد داشتم تحصیلات راهنمایی و دبیرستان را نیز ضمیمه کنم. و همواره این معضل برایم مطرح بود که بالاخره شما احتمالا قصد ورود به دانشگاه را خواهید داشت و اینکه بدون تجربه‌های قبلی یک دفعه وارد محیط دانشگاه بشوید با چه سختی‌هایی روبرو خواهید شد. البته برای مادرتان که ۱۲ سال به مدرسه رفت، روز اول دانشگاه همان روز اول دانشگاه بود و دانشگاه هیچ شباهتی به مدرسه نداشت! و اگر شما همگام با تحصیل در کنار مادرتان آداب و روابط اجتماعی را به صورت تجربی و در شرایط گوناگون یاد بگیرید و بتوانید میزان تاثیرپذیری و تاثیرگذاری‌تان را کنترل کنید، به احتمال زیاد بهتر از تمام آنهایی که بعد از ۱۲ سال حضور در مدرسه، وارد دانشگاه می‌شوند عمل خواهید کرد.
اما بعدها مادرتان به این فکر افتاد که شاید بتواند نظر شما را نسبت به دانشگاه، قبل از تجربه‌ایی که شخصا بخواهید بدست آورید، عوض کند. البته مطمئن باشید که مادرتان تحت هیچ شرایطی شما را وادار به هیچ تصمیمی نخواهد کرد. و به خاطر همین رویه فرزندسالاری و عشقی که به شما عزیزان دارد در مورد تصمیمش برای محروم کردن شما از مدرسه دچار تزل شد!

ادامه دارد.



دو سال پیش یادم نیست توی دانشگاه چه اتفاقی افتاده بود! تنها بودم و نشسته بودم توی نمازخانه که فکر نوشتن این نامه به ذهنم رسید. همان روز می‌خواستم منتشرش کنم، اما وقتی دیدم این قصه سر دراز دارد؛ تصمیم گرفتم چند قسمتی را بنویسم و بعد منتشر کنم. بعد از سومین نامه متوجه شدم حرف‌های من تمامی ندارد و این نامه‌ها به قسمت آخر نمی‌رسد. از منتشر کردنشان پشیمان شدم.
بعد از شنیدن حرف‌های محمد زارع توی اجرای اولش در برنامه عصر جدید یاد این نامه‌ها افتادم. قسمت بعدی علیخانی گفت من انتظار این همه بازخورد مثبت را برای ترک مدرسه نداشتم. ولی من داشتم. وقتی همه ما می‌دانیم بازدهی مورد انتظار را از نظام آموزشی نمی‌گیریم. وقتی ما از روی بیچارگی، بی دردسرترین راه (تحصیل در مدرسه و بعد دانشگاه) را برای ادامه مسیر انتخاب می‌کنیم!


اجرای مرحله اول 

اجرای مرحله دوم

بابام می‌گه: حرف زدن کار سختیه!

گاهی خواستن، توانستن نیست

نامه‌ای به فرزندانم(۱)

دانشگاه ,مدرسه ,مادرتان ,نامه ,تصمیم ,خواهید ,بعد از ,را برای ,این نامه ,به مدرسه ,شما را

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سایبرگایز 313 منتخب بازار بیسکویت ایرانی - شرکت لیماک نمدستون ویولونیست معروف ایرانی | آموزش ویولن | نوازنده ویولن اندیشه تبلیغات آنلاین برای رونق کسب در امد بیوشیمی = علم حیات sanad.zemanat بانوی مهربانی ***معصومه عزیزی***